7 چیز است که شما را در نتورک به موفقیت میرساند!
این 7 ویژگی، مهارت نیستند؛ بعضیها عادتند؛ بعضی یک وضعیت ذهنیاند؛ و بعضی دیگر، به سادگی چیزهایی هستند که شما باید به طور موثر از آنها استفاده کنید تا سازمانتان را بسازید.
من پیشنهاد میکنم که در هریک از آنها به خودتان نمره بدهید. صادق باشید و از خودتان بپرسید که آیا واقعا این ویژگی را دارید؟ سپس، بعد از مدتی از دانستن این 7 ویژگی، دوباره به خودتان نمره بدهید تا ببینید که پیشرفت داشتهاید یا نه. مهمترین نکته این است: هرچه این ویژگیها در شما پیشرفت کند، درآمد شما افزایش خواهد یافت!
کسی که این 7 چیز را داشته باشد، روی ریل قرار دارد. روی ریل قرار گرفتن به چه معنی است؟دلیل اصلی همهی این چیزها، مفهومی است که ما آن را روی ریل بودن (getting over the line)مینامیم. وقتی واگنی روی ریل قرار دارد، فقط میتواند در یک مسیر و یک جهت حرکت کند و با صرف نیرویی کم این اتفاق میافتد. تاکنون تلاش کردهاید کشوی یک میز را داخل ریل آن قرار دهید؟ در ابتدا کمی مشکل است؛ ولی به محض آن که چرخهای کناری، روی ریلش قرار گرفت، با فشار یک انگشت، کشو روی ریلش پیش میرود و سر جایش قرار میگیرد. قرار گرفتن یک نفر روی ریل، یعنی ذهنیتی که در آن بازگشتی نباشد. چنین افرادی، تعهدی به سختی صخره به کار و کمپانی دارند و از کار خارج نخواهند شد؛ حتی اگر هر سختی و مشکلی که فکرش را بکنید پیش بیاید!
آنها روی ریل هستند؛ اگر کمپانی به مدت سه ماه محصولات را توزیع نکند، اگر یک برنامهی بسیار منفی دربارهی کمپانی در تلویزیون رسمی کشور پخش شود، اگر بالاسری آنها کار را کنار بگذارد ... فرقی نمیکند؛ آنها روی ریل هستند! آنها در مسیر خود قرار دارند!
بیشتر افراد در نتورک مارکتینگ «کارگر»ند و مدام در حال جان کندن و عرق ریختن. علت آن است که این افراد تمام وقت روی تکنیکها کار میکنند و آنها را انجام میدهند. آنها که در نتورک ثروتمند میشوند، یک فرهنگ میسازند و آن فرهنگ این است: آنها افراد را روی ریل قرار میدهند. استفاده از این 7 چیز، تعداد افراد روی ریل را در مجموعهتان به مراتب افزایش خواهد داد!
(وضعیت) Pusture
در اینجا به اولین چیزی میپردازیم که باعث موفقیت شما در نتورک میشود
Posture در فارسی وضعیت ترجمه میشود. این «وضعیت»، و داشتن آن، برای موفقیت شما حیاتی است؛ هم هنگامی که میخواهید به سراغ کسی بروید و او را دعوت به کار کنید و هم هنگام کار کردن با تیمتان. وضعیت ترکیبی است از آنچه باور دارید، آنچه انجام میدهید و اعتمادی که دارید. افرادی که روی ریل نتورک قرار دارند، این «وضعیت» را دارند. و آنها که روی ریل نیستند، ندارند. وضعیت، این است که بدانید شما چه چیزی و چه فرصتی در اختیار دارید. شما با اطمینان به سراغ دیگران میروید، چون هیچ شکی درباره آنچه به آنها پیشنهاد میکنید ندارید. شما وقتی به سراغ افراد میروید، باید در وضعیت «این فرصت رو به کی میتونم پیشنهاد بدم» باشید؛ نه در وضعیت «امیدوارم طرف رد نکنه!» افرادی که Posture دارند، به دنبال آدمهای «آسان» که ناتوانند و به هر چیزی پاسخ مثبت میدهند نمیروند؛ بلکه بلافاصله افرادی را در جریان قرار میدهند که بیش از همه موفق و هدفدارند؛ این کار را با اطمینان کامل انجام میدهند و در انتظار نتیجه مثبت هستند. آنها میدانند که نتورک یک تجارت رویایی است ... سرمایه زیادی نمیخواهد؛ استخدام کسی یا جایی نیستید؛ نیاز به امکانات اولیهای مانند دفتر و ... ندارید؛ بازنشستگیتان زودهنگام است و درآمد آن بسیار بالاست! بنابراین وقتی این افراد درباره افراد مورد نظرشان فکر میکنند، به دنبال افرادی میگردند که این فرصت را بفهمند و سپس با Posture به سراغ این افراد میروند! آنها به دنبال شکار افراد، یا التماس کردن نیستند و در به در به دنبال شنونده نمیگردند! آنها به سادگی به افراد پیشنهاد میکنند که در این موقعیت فوق العاده شرکت کنند؛ چیزی بسیار فراتر از شغل یا تجارتی که او هم اکنون در آن دخیل است!
چیز دیگری که از Posture ناشی میشود، توانایی به کارگیری «بزرگ»هاست. منظورم این است: وقتی من به کمپانی ملحق شدم، دقیقاً همین کار را کردم. من به سراغ پرمشغلهترین، هدفدارترین و موفقترینها رفتم. من اجازه دادم آنها بدانند این فرصت چه قدر بزرگ است و آنها چه قدر میتوانند در آن بزرگ باشند. من به حدود 10 نفر گفتم که میتوانند درآمدی بالای 100هزار دلار در ماه در این تجارت داشته باشند. (البته از آن ده نفر، هفت نفر هیچ تجربهای در نتورک نداشتند! من میدانستم میتوانند؛ چون آنها باهوش و دارای تأثیر و نفوذ کلام بودند و در تدریس مهارت داشتند) کلید این است ... من امروز یکی از مدیران طلایی هستم. بیش از 100هزار دلار در ماه درآمد دارم و نفر اول از نظر درآمد در کمپانیام هستم؛ اما وقتی که من به سراغ این افراد رفتم، حتی یک رهبر درجه پایین هم نبودم و هیچ درآمدی هم به دست نیاورده بودم! نکته را گرفتید؟! من منتظر نماندم که درآمد بزرگی کسب کنم تا پس از آن سراغ آنها بروم. من منتظر نماندم تا 6000 دلار در ماه در بیاورم تا نشان دهم چقدر آنها
میتوانند بزرگ باشند. من میدانستم که واقعاً چه چیزی در اختیار دارم و همینطور هم با دیگران صحبت میکردم!
«خرده کاری» فایدهای برای شما ندارد. محافظ کار بودن فایدهای ندارد. منتظر موفقیت بودن، برای آن که به سراغ دیگران- مخصوصاً آدمهای موفق- برویم، هرگز هیچ فایدهای برای شما ندارد! یک ویالون Stradivarius، همیشه درجه یک است؛ چه شما بلد باشید آن را بنوازید و چه نه! یک لامبورگینی مثل باد میرود؛ چه شما بلد باشید آن را برانید و چه نه! و نتورک، بهترین راه آزادی مالی در جهان است؛ برای آنها که تجربهای ندارند؛ سرمایهشان کم است و پارتی ندارند؛ چه شما آن را انجام دهید و چه نه! حتی اگر شما دیروز کار را شروع کردهاید و 10 دلار هم در نیاوردهاید، پتانسیل درآمدی این کار برای افرادی که به سراغشان میروید کاهش نمییابد یا محدود نمیشود؛ همچنین اگر 5 ماه است که در این کار هستید و 10 دلار هم کسب نکردهاید! شما بهترین و بینظیرترین فرصت تجاری دنیا را در اختیار دارید. اینچنین آغاز کنید! و این، یعنی Posture! برای معرفی کار به دیگران از آنان عذرخواهی نکنید. بدانید که چه فرصت بینظیری را در اختیار آنها میگذارید. به سراغ افرادی بروید که درآمدشان از حال حاضر شما بیشتر است؛ آنها که تحصیلاتشان از شما بیشتر است و آنها که در سطح بالاتری از موفقیت نسبت به شما هستند. شگفتزده خواهید شد وقتی میبینید که آنها پذیرا هستند؛ متوجه فرصت میشوند و شنوندگانی با ذهن بازند! التماس نکنید؛ خواهش نکنید و دنبال افراد چنان راه نیفتید که گویی به آنها نیاز دارید. ارزش آنچه را پیشنهاد میکنید، با فروتن بودن، شل و ول بودن یا یک عذرخواهی پایین نیاورید! بیش از 60 سال سابقهی نتورک در کمک به مردم، سپر محافظ شماست. از تجارب بالاسریهایتان به عنوان سپر محافظ استفاده کنید. خودتان را با این اطمینان که این تجارت به صدهاهزار نفر کمک کرده تا زندگی بهتر داشته باشند، مسلح کنید! تلفن را بردارید ... همین حالا ... و به دشوارترین و خشنترین فرد لیست خود زنگ بزنید و با Posture با او صحبت کنید!
EVENTS (گردهماییها)
در این درس به دومین عاملی میپردازیم که لیدرهای سطح بالا برای ساختن یک سازمان بزرگ انجام میدهند. موفقترین آنها، همه این کارها را کامل انجام میدهند و این ویژگیها را دارند؛ از این روست که روی ریل هستند. این ویژگیها واقعا مهارت نیستند. بعضی عادتند. بعضی یک وضعیت ذهنیاند و بعضی تکنیکاند؛ فرقی نمیکند؛ به هر حال شما باید برای ساختن یک سازمان بزرگ، از همه آنها به صورت مؤثر استفاده کنید. درباره اولین مورد، صحبت کردیم و آن را POSTURE نامیدیم. دومین مورد را EVENTS(گردهماییها) مینامیم. هیچ چیز بیشتر از Events (گردهماییها) افراد را روی ریل قرار نمیدهد.
این Events مانند چسبی است که سازمان شما را نگه میدارد و موتوری است برای فعالیتهای حیاتی مانند آموزش و کار جمعی و ایجاد انگیزه. همچنین Event بهترین ابزار است برای ساختن باورها؛ عامل درونی بسیار مهمی که افراد را روی ریل نگه میدارد. ممکن است شما در این کار نسبتا تازه وارد باشید و فکر کنید مسئولیتی در قبال Eventsو برگزاری آنها ندارید و این زمینه به شما مربوط نمیشود. این اشتباه بسیار بزرگی است؛ چرا که مساله مهم درباره شما این است که چگونه از گردهماییهایی که دیگران برگزار میکنند استفاده میکنید و آنها را توسعه میدهید. بیشتر این گردهماییها از سوی بالاسریهای شما برگزار میشود؛ بعضیها را هم ممکن است کمپانی برگزار کند. ممکن است این گردهماییها، نه مربوط به کمپانی شما، که مربوط به موضوع کلی نتورک مارکتینگ باشد که توسط مربیان برگزار میشود؛ یا حتی ممکن است این گردهماییها توسط افرادی که در این تجارت نیستند برگزار شود؛ در زمینههای گوناگونی مانند رشد شخصی. من باور دارم بهترین سناریو این است که همیشه تعدادی گردهمایی با فواصل منظم توسط بالاسریهای شما و کمپانی برگزار شود. این وقایع بیشترین کمک را به ایجاد «باور» و «ایمان» به کمپانی شما، روند کاری و آموزشی مجموعه و سیستم شما میکنند. به نظر من، حداقل هر سه ماه یک بار، باید یک گردهمایی بزرگ برگزار شود؛ یعنی سالی 4 بار. غیر از آن، حداقل ماهی یک بار، باید گردهماییهایی با حضور حدود 20 نفر به ویژه از افراد تازه وارد شده و بدون ورودی برگزار شود. همچنین گردهمایی لیدرشیپ هم باید داشته باشید؛ اما این گردهماییها فقط برای لیدرهای سطح بالاست؛ نه همه گروه. اگر میخواهید یک لیدر باشید و مجموعهتان رشد مداوم داشته باشد، باید این نکته را دریابید: شما باید در همه این گردهماییها حضور داشته باشید؛ اما بیشتر آنها برای شما طراحی نشدهاند؛ آنها برای تیم شما طراحی و برگزار شدهاند تا آنها را روی ریل قرار دهید! نقش شما این است که فرهنگی بیافرینید که این گردهماییها و شرکت در آنها اولویت بسیار بالایی در مجموعه شما داشته باشد. در هر گردهمایی (Event)، شما باید آن را بزرگتر کنید و هر تعداد که میتوانید و ممکن است از اعضای تیمتان را در آن شرکت دهید؛ هرچه بیشتر بهتر. فرض میکنیم شما 25 نفر از مجموعهتان را به یک گردهمایی بزرگ بردهاید. اگر این گردهمایی درست برگزار شود، حداقل 10 تا از آنها را روی ریل قرار دادهاید. چه اتفاقی خواهد افتاد؛ گویی کلیدی در آنها زده میشود؛ و آنها روی ریل قرار میگیرند! ممکن است این اتفاق صرفاً به دلیل یک لحظه خیره شدن در چشمان یک بالاسری بیفتد؛ ممکن است به دلیل چند جملهای باشد که یک نفر که درآمد بالایی داشته میگوید؛ ممکن است تنها نظری باشد که کسی که پهلوی آنها نشسته میدهد؛ چه بسا گفتگویی باشد که زمان استراحت بین دو نفر دیگر اتفاق میافتد! معمولاً در چنین جلساتی کسانی صحبت میکنند که افراد شما قبلاً آنها را نمیشناختهاند؛ ممکن است تعداد قابل توجهی از افراد شما متوجه شوند که داستان روند کار آن فرد ناشناس، کاملاً شبیه آنهاست! و در این صورت، آنها تلاش میکنند که بقیهی داستانشان هم شبیه آن فرد باشد؛ و زمانی که چنین شود، کار تمام است؛ آنها موفقیت را واقعیت میبخشند و البته روی ریل قرار میگیرند! شاید 15 نفر از 25 نفر شما چنین احساسی نداشته باشند و اینقدر عوض نشوند؛ ولی حداقل هیجانزده میشوند و انگیزه بیشتری پیدا میکنند و شاید بهتر عمل کنند. بعضی از آنها در گردهمایی بعدی شرکت میکنند و آنجا روی ریل قرار میگیرند و بعضی پس از آن. ممکن است کسی به 5 یا 10 یا 15 گردهمایی بیاید تا روی ریل قرار بگیرد! بعضی هم ممکن است هرگز روی ریل قرار نگیرند و در میانه راه کار را ترک کنند؛ اما مطمئنا این افراد با افراد دیگری که لیدرهای روی ریل وارد میکنند، جایگزین میشوند. من درس بزرگی را از لیدر عزیزم که چند سال قبل مرا با نتورک آشنا کرد یادگرفتم؛ او نکته بسیار جالبی را درباره آوردن افراد به Eventها کشف کرده بود. او کشف کرد هرگاه شما 100 نفر از یک مجموعه را به یک گردهمایی ببرید، بازی از نو شروع میشود! اگر 100 نفر از یکی ازمجموعههایتان در یک گردهمایی شرکت کنند، میتوانید مطمئن باشید که تعداد کافی از آنها روی ریل قرار میگیرند تا فرآیند همانندسازی به درستی انجام شود. بنابراین، راز موفقیت این است که تا آنجا که میتوانید، افراد بیشتری را به یک گردهمایی ببرید. یاد بگیرید که خودتان نیز یک گردهمایی را توسعه دهید و بزرگترش کنید و تنها اعلام کننده آنها نباشید! فرهنگی بسازید که در آن گردهماییها مقدس باشند. هرگز نگران نباشید که آیا این گردهمایی با قبلی تفاوتی دارد یا نه؛ یا این که شما از آن چه سودی خواهید برد. شما همیشه، در هر گردهمایی چیزی برداشت خواهید کرد؛ اما پس از حد خاصی، گردهماییها دیگر برای یادگیری مهارت نیستند؛ چون شما آن مهارتها را آموختهاید. گردهماییها برای این هستند که شما تیمتان را سریعتر بسازید. بنابراین، جداً به این فکر کنید که تاکنون از گردهماییها چه استفادهای بردهاید و به خودتان در این زمینه نمره بدهید. در پایان این 7 درس، خواهیم دید که نمره شما در هر زمینه چند است و کدام ویژگیها را باید بهبود ببخشید. از درس قبلی تاکنون، POSTUREتان باید خیلی بهتر شده باشد!
Consistency (ثبات(
در اینجا به سومین چیزی میپردازیم که باعث موفقیت شما در نتورک میشود.
و ویژگی سوم ... ثبات (Consistency)، استمرار و یکنواختی در کار است. کلمه ثبات، به اندازه اصطلاحاتی چون «رازهای بازاریابی شبکهای» یا «بازاریابی اینترنتی» جذاب و معجزهآسا به نظر نمیرسد؛ ولی همین عامل است که شما را در نتورک ثروتمند میسازد. در واقع اگر بخواهیم یک تفاوت میان «ثروتمندان» و «کارگران» در نتورک مارکتینگ ذکر کنیم، آن تفاوت، نحوه برخورد با ویژگی ثبات است. حالا اگر من از شما بپرسم، شما با اطمینان خواهید گفت که در این کار با ثباتید! بیشتر افراد چنین گمان میکنند؛ ولی بیشتر آنها، در فعالیتهای تجاریشان حتی به این ثبات نزدیک هم نیستند!
بگذارید نگاهی بیندازیم که شما در این تجارت چگونه عمل میکنید: اگر درسهای مرا مدتی دنبال کرده باشید، میدانید که من جدا اعتقاد دارم شما باید با این کار همچون یک واقعه بسیار بزرگ و مهم در زندگیتان برخورد کنید و آنگاه حداقل روزی دو یا سه نفر را برای کار در نظر بگیرید. بعضی به من تعهد میدهند که این کار را 6 روز در هفته انجام دهند و بعضی نیز تعهد 5 روز در هفته میدهند. البته منظورم انجام دو یا سه مشاوره در روز نیست؛ بیشتر افراد کار را به صورت پاره وقت شروع میکنند و بین 10 تا 15 ساعت در هفته وقت میگذارند؛ این افراد حداکثر میتوانند روزی همان 1 مشاوره را انجام دهند؛ منظورم از دو یا سه نفر، تنها پیدا کردن افراد جدید در روز و کمی آمادگی دادن به آنهاست. این کار میتواند به سادگی فرستادن یک E-mail برای دوستی باشد؛ یا دعوت کردن یک نفر برای تماشای فیلم؛ یا به سادگی این باشد که اجازه بدهید کسی بداند شما تجارت خوبی دارید که میتواند برای او هم مناسب باشد و اگر بخواهد میتواند با شما تماس بگیرد تا بیشتر برایش توضیح دهید. من اطمینان دارم زمانی که شما شروع به کار کردید و در ماه اول فعالیتتان، شما هر روز چنین میکردید؛ زیرا کار را روزی به حداقل یک نفر معرفی کردهاید. اما هماکنون چطور؟ امروز، دیروز یا در طول هفته گذشته چند نفر را به فهرستتان اضافه کرده و کنجکاویشان را تحریک کردهاید؟ ثبات یعنی ثبات و استمرار در همه چیز! در گروه من، هفتهای یک جلسه لیدرشیپ برگزار میشود. معمولاً لیدرهای جدید، دو هفته اول شنونده هستند تا این که جلسه را در دست میگیرند و لیدرهای قدیمیتر، ماهانه به این جلسه میآیند؛ اما جلسه من هر هفته برگزار میشود. لیدرهای موفق، وقتی صحبت از جلسه هفتگی میشود، با ثباتند: آنها 52 جلسه در سال دارند؛ چون سال 52 هفته است. همین اتفاق درباره مشاورهها هم میافتد. مشاورههای شما در ماه اول روزانه یا یک روز در میان است؛ و سپس باید به صورت مستمر، هفتهای یکی، دو هفته یکی یا ماهی یکی (بسته به سیاست مجموعهتان) آنها را برگزار کنید. افراد جدید با هیجان منتظرند تا مشاورههایشان شروع شود. سپس اینرسی و رخوت کار خودش را شروع میکند و کم کم تعداد کم میشود؛ هفته اول هر روز، هفته بعد یکی و هفته بعد ... هیچ! آنها هیجانزدهاند؛ اما بیثباتند. همین اتفاق درباره جلسات آموزشی میافتد؛ آنها قدرتمند آغاز میکنند؛ اما پس از کمی، انواع عذرها را میآورند که نمیتوانند در آن زمان در جلسه آموزشی شرکت کنند! در ابتدای کار، هیچ عذری وجود ندارد؛ اما به تدریج آنها ثبات و استمرار (consistency) را از دست میدهند و از آن صرف نظر میکنند و کارهایی مثل کوتاه کردن چمن حیاط، کمک کردن به یک دوست در اسباب کشی، آمدن پدر و مادر همسر به شهرشان، بارش باران و ... همگی عذرهای مناسب و پذیرفتنی به نظر میرسند تا آنها تجارتشان را به سادگی نادیده بگیرند!
خب. شما دارید چه میکنید؟ صادق باشید و به خودتان نمره بدهید که واقعاً در این کار چقدر با ثباتید؟ در درس بعد، به یک نکته مهم دیگر خواهیم پرداخت که بیارتباط با ثبات نیست ... تعهد
Commitment (تعهد(
تعهد آنها هیچ اسباب زحمتشان نمیشود؛ با ساعات روتین استراحت و تفریحشان هیچ ناسازگاری ندارد و حتی مزاحمتی برای دیدن برنامه تلویزیونی مورد علاقهشان ایجاد نمیکند! تعهد مثل یک اصل اخلاقی است. شما تا وقتی که از یک امتحان سربلند بیرون نیامده باشید، نمیتوانید مدعی شوید که متعهد بودهاید. تعهد در شرایط عادی که همه چیز مهیاست سنجیده نمیشود! رفتن به جلسه ثابت هفتگی تا زمانی که مسابقات لیگ تعطیل است تعهد نیست! هر روز مشاوره گذاشتن، مگر روزهای تعطیل که میخواهید برنامه هفتگی کوهتان را حتما برگزار کنید، تعهد نیست. هفتهای 10 تا 15 ساعت وقت گذاشتن، به جز زمانی که مادر و پدر همسرتان به شهرتان آمدهاند، تعهد نیست! اینها ادای تعهد هستند. اینگونه کار کردن، به شما این احساس را میدهد که متعهدید؛ ولی شما در واقع به خودتان دروغ گفتهاید. تعهد به دویدن، این نیست که هر روز بدوید، غیر از روزهای بارانی! تعهد، یعنی شما یا خیس میشوید یا این که ناچارید دویدن را رها کنید!بارها شنیدهاید که میگویند: «نتورک را یک تجارت (business) بدانید». من اخیرا چیز بهتری شنیدهام: «نتورک را یک شغل (job) بدانید». مردم به شغلهایشان متعهدند؛ چرا که در غیر این صورت از رشد باز میمانند؛ ارتقا نمییابند؛ و اخراج میشوند! شما ممکن نیست به خاطر یک مسابقه فوتبال سرکارتان نروید؛ همچنین وقتی که پدر و مادر همسرتان به شهرتان آمدهاند و همچنین به خاطر یک سریال تلویزیونی یا یک میهمانی کارتان را تعطیل نمیکنید. با نتورک باید همین گونه برخورد کنید. ما درباره «تعهد» صحبت میکنیم.
در اینجا درباره دو تعهد که من معتقدم باید در این کار داشته باشیم صحبت میکنیم. اولین تعهد این است که هفتهای 10 تا 15 ساعت کار کنیم؛ این حداقل مقدار لازم برای موفقیت در این کار است. شما نمیتوانید با 6 ساعت کار در هفته در این کار موفق شوید و حداقل به 10 ساعت کار نیاز دارید. شما باید به این تعداد ساعت، متعهد باشید. خوب؛ چند نفر واقعاً این کار را میکنند؟ از آن مهمتر؛ آیا خود شما چنین میکنید؟! البته، باید حواستان باشد ... شما قرار است این تعداد ساعت را کار کنید! دیدن یک فیلم آموزشی 4 بار دیگر در طول هفته، کار کردن نیست! گشتن در سایت کمپانی و نگاه کردن به مشخصات خودتان (!) کار کردن نیست. مرتب کردن کیفتان هم کار کردن نیست! کار کردن یعنی دیدن افراد و صحبت کردن درباره کار و معرفی کار به آنها. یعنی مشاوره گذاشتن یا پیش مشاوره یا کمک به زیرمجموعهها برای مشاوره گذاشتن. اینها معنای کارند که رشد و درآمد تولید میکنند! بنابراین تا آنجا که امکان دارد، 10 تا 15 ساعت در هفته شما باید صرف این کارها شود.
اما تعهد مهم دوم ... این است که حداقل شما این کار را یک سال مداوم انجام دهید. یک سال یعنی 12 ماه و یعنی 52 هفته! چند نفر در دو هفته اول از کار دست میکشند؟ چند نفر پس از دو ماه کنار میروند؟ خود شما چند بار این کار را شروع کردهاید و قبل از یک سال آن را کنار گذاشتهاید؟! حقیقت این است که نتورک، یک کار 2 تا 4 ساله است؛ مردم در 4 یا 6 ماه، ممکن است درآمدی کسب کنند؛ اما ثروتمند نمیشوند. پیدا کردن لیدرهای کلیدی در جاهای مناسب وقت میگیرد؛ آموزش دادن وقت میبرد و ساختن یک زیربنای محکم و مناسب وقت میگیرد. مگر در صورتی که شما لیدرهای آمادهای را از یک کمپانی دیگر کش بروید، راه میانبر وجود ندارد! آیا تعهد برای 2 تا 4 سال کار طولانی به نظر میرسد؟ شوخی نکنید! شما مگر در کار دیگرتان تعهد 30 یا 45 ساله نمیدهید؟! تازه، آیا در پایان این مدت تعهد، یعنی به ازای صرف نصف زندگیتان و بهترین سالهای آن، به آزادی مالی میرسید؟ آیا حقوق بازنشستگیتان کافی است؟! بنابراین، صرف یک سال اگرچه ممکن است برای رسیدن به بازنشستگی در نتورک کافی نباشد، اما زمان خوبی است برای این که توقفی کنید و پروسه کار خود را ارزیابی نمایید. من باور دارم که اگر کسی واقعاً از یک سیستم پیروی کند و به مدت یک سال، هفتهای 10 تا 15 ساعت کار کند، به جایی خواهد رسید که پس از یک سال، به هیچ وجه دلش نمیخواهد کار را ترک کند. پس، متعهدان واقعی کسانی هستند که حداقل 10 تا 15 ساعت در هفته، کار واقعی انجام میدهند و میپذیرند که در هر صورت، این کار را یک سال انجام دهند. خوب؛ آیا شما متعهدید؟ شما هفته گذشته 10 تا 15 ساعت کاریتان را چه کردهاید؟ برنامه هفته آینده شما چیست؟ جدا به آن فکر کنید. در درس بعد، به پنجمین عامل خواهیم پرداخت.Image
وقتی درباره این ویژگی صحبت میکنید. خواهید دید اکثر مردم گمان میکنند که میدانند منظورتان چیست؛ و بیشترشان حس میکنند که تصویرشان خوب است!بیشترشان اشتباه میکنند؛ خیلی هم اشتباه میکنند! دربارهاش فکر کنید.
معمولا، با افرادی که قصد معرفی کار به آنها را دارید، کجا برخورد کردهاید؟ مطمئنا در جلسه مشاوره یا یک Event کمپانی نبودهاست. شما با بیشتر آنها در زندگی روزمره روبرو میشوید و آنها را آماده میکنید تا به جلسه مشاوره بیایند! بسیار خوب. میدانم. شما در جلسه مشاوره یا معرفی کار یا جلسات دیگر، کت و شلوار یا لباس رسمی بسیار آراستهای میپوشید و همه چیز را رعایت میکنید؛ اما زمانی که به آنجا میرسید، دریافت آنها از تصویر شما (و در نتیجه خود شما) کاملا شکل گرفته و تغییری نمیکند؛ در واقع در بیشتر مواقع، این تصویر در نخستین دیدار شکل گرفته است! در ویدئوکلوپ محلهتان، در سوپرمارکت، در میهمانی، در یک کنسرت یا یک تجمع فرهنگی، در کارواش، در یک رستوران زمانی که با دوستانتان برای شام بیرون رفتهاید ... به عبارت دیگر، در زندگی روزمره. وقتی میروید دنبال بچهها، وقتی به خشکشویی محلهتان میروید و وقتی به خرید میروید، آنجاست که نخستین تصویر از شما در ذهن افرادی که در آینده زیرمجموعه شما خواهند شد شکل میگیرد. خوب؛ در این شرایط چگونه به نظر میرسید؟ آیا هر روز که خانه را ترک میکنید، ظاهرتان مطابق با آنچه میخواهید باشید هست؟ یا کاملاً شلختهاید و به تصویری که دیگران از شما میبینند توجهی ندارید؟ منظورم این نیست که هر بار که از خانه بیرون میروید کت و شلوار و کراوات بپوشید! اما باید هوشیار و سرحال به نظر برسید. ممکن است شلوار جین بپوشید و سرحال به نظر برسید؛ مهم این است که با هدف لباس بپوشید و به آن اهمیت بدهید. آیا لباسهایتان اتو دارد؟ تمیز است؟ نفستان تازه و خوشبوست؟ موهایتان مرتب است؟ لبخند به لب دارید؟ و از آن مهمتر، شرایط روحیتان چطور است؟ مثبت هستید؟ صمیمی هستید؟ از آن آدمها هستید که همه دوست دارند دور و برشان باشند؟ با دیگران برخورد مناسب، مؤدب و متواضع دارید؟ بگذارید خاطرهای برایتان بگویم. برای دیدن شخصی که میخواست با من کار کند، به شهر دیگری سفر کرده بودم. او در فرودگاه به دنبالم آمد و تا آنجا که میتوانست، به من احترام گذاشت تا نشان دهد که من چقدر برایش مهم هستم. اما من تصمیم گرفتم که با او کار نکنم و اصلا کار را به او معرفی نکردم. میدانید چرا؟! به خاطر این که او به جز من به هیچ کس دیگر احترام نمیگذاشت. وقتی از فرودگاه به سمت اتومبیلش میرفتیم، او به باربر سلام نکرد و حتی سرش را برای او تکان نداد. او به پولی که به باربر داد اکتفا کرد؛ وسایل را از او گرفت؛ در اتومبیل گذاشت و رفت. به نظر من رفتار ظالمانهای بود. در رستوران هم همین اتفاق افتاد. او با من شاهانه رفتار کرد؛ ولی با گارسون مثل یک آشغال رفتار کرد. من واقعا درباره حسن نیت او در احترامش به خودم تردید کردم و کاملا از این که با کسی باشم که این قدر به دیگران بیتوجه است، معذب بودم. پس، ما این تصویر را هر بار که از خانه بیرون میرویم نشان میدهیم. آیا تصویر شما، دیگران را برای این که با شما کار کنند، جذب میکند؟ و اما بخش دوم ... تصویری که شما در گروهتان دارید. هر کسی یک Brand (آرم، نشانه) دارد؛ حسی که افراد گروهش از او دارند. این "حس"، مخلوطی است از چند عامل: جوری که شما صحبت میکنید؛ جوری که لباس میپوشید؛ استیل کلیتان؛ رفتارتان با دیگران؛ مهارتهایی که دارید؛ درآمد و جایگاه شما و خلاصه، آنگونه که شما نه برای کارتان، که برای خودتان بازاریابی میکنید! شما نه کارتان، که خودتان را معرفی میکنید! بازاریابی خودتان در گروهتان عجیب به نظر میرسد؛ اما شما همواره دارید چنین میکنید؛ چه به آن آگاه باشید و چه نه. وقتی جایگاه شما بالاتر میرود، یکی از چیزهایی که باید به لیدرهایتان یاد بدهید این است که «تصویر شخصیشان» را ارتقا دهند. وقتی کسی سودش را میگیرد، من اغلب او را به یک لباس فروشی میبرم تا تصویرش را درست کنم! در رده بالاتر، ممکن است لازم باشد آنها را به یک جواهرفروشی ببرید و باز در رده بالاتر، لازم است با آنها صحبت کنید که اتومبیلشان را عوض کنند! ما به لیدرهایمان یاد میدهیم که این بسیار مهم است تصویری بسیار قدرتمند داشته باشند تا در یک Event قابل استفاده باشد. در یک Event آموزش لیدرشیپ، من از مربیان آداب معاشرت کمک میگیرم تا به ما کمک کنند. ما سالی یک بار، یک Event کاملا رسمی با کراواتهای سیاه رنگ رسمی برگزار میکنیم! اگر شما یک مرد هستید و نمیپذیرید یا از یاد میبرید که به احترام خانمی که میخواهد روی صندلی کناری شما بنشیند، بلند شوید و صندلی را برای او از زیر میز بیرون بکشید، یا اجازه میدهید که در، بعد از عبور شما به صورت او کوبیده شود، تصویر شما یک آدم خشن بینزاکت است که قطعاً تصویر خوبی نیست. اگر شما در یک گردهمایی نتورکی در یک رستوران، سوپتان را هورت بکشید یا با غذا در دهانتان صحبت کنید، به سختی دیگران را تحت تأثیر قرار خواهید داد! ما در تجارتمان، رویا میفروشیم. ما این رویا را به افرادی که قصد ورودشان را داریم و نیز به تیممان میفروشیم و خودمان، باید مثال زنده این رویا باشیم. تصویری که شما ایجاد میکنید، تعیین میکند که فرد مورد نظر به تیم شما وارد میشود یا نه. آیا شما تصویر رویای آینده او هستید که انتظار دارید به شما بپیوندد؟ در واقع، همین تصویر شماست که تعیین میکند آیا آنها اصلا به حرفهای شما در جلسه معارفه گوش میدهند یا نه؛ و آیا آنها به Event شما میآیند یا نه. حتی اگر شما در این کار کاملا تازهکارید، میتوانید تصویری از اطمینان، باور و حرفهای بودن ارایه کنید؛ و هیچ چیز بیش از این جذب دیگران را به سازمان شما سرعت نخواهد بخشید! و تصویری که شما در تیمتان دارید، تعیین کنندهترین عامل است برای دانستن این که شما در این کار به کجا خواهید رسید و چقدر طول میکشد به آنجا برسید! تصویر شما، تصویر یک لیدر است یا یک پیرو؟ آیا شما اعتماد میآفرینید یا تردید؟ آیا شما حرفهای به نظر میرسید یا آماتور؟! به صورت جدی به تصویرتان فکر کنید و به خودتان در این زمینه نمره بدهید. در پایان این درسها، خواهیم دانست که شما چه تعدادی از این 7 ویژگی را درست به کار میگیرید و کجاها نیاز به پیشرفت دارید.
Personal Development
این درس را خیلی خیلی خیلی جدی بگیرید. بگذارید به مورد ششم بپردازیم:
رشد شخصی (Personal Development) . مورد ششم مهمترین عادتی است که باید در این تجارت داشته باشید و نیز عادتی است که افراد جدید در برابر آن مقاومت زیادی میکنند. چرا؟ چون شنیدن اینکه باید روی خودشان کار کند چندان جذاب نیست! آنها علاقه دارند که بشنوند چگونه باید با دیگران برخورد کنند.
نکته بسیار مهم این است: این وضعیت، یک مقصد نیست که شما به آن برسید و بعد از آن اینگونه باشید؛ بلکه یک فرآیندِ در جریان است. آنها همواره روی خودشان کار میکنند تا وضعیت ذهنیشان را مثبت نگه دارند تا وزن افکار منفی هرگز از افکار مثبت بیشتر نشود. شما باید به اینجا برسید. این وضعیت، فقط برای این نیست که شما را روی ریل نگه دارد تا از کار خارج نشوید؛ بلکه داشتن این وضعیت، به شدت منجر به پیشرفت نتایجی که همه روز و هر روز در هر زمینهای میگیرید میشود. برنامه رشد شخصی هر روز صبح، تغییری فیزیولوژیکی در شما ایجاد میکند که منجر میشود شما از همان کارهای روزمره، نتایج بهتری بگیرید. من به شما قول میدهم که اگر هر روز صبح، 30دقیقه به CD جیم ران (Jim Rohn) گوش دهید، از تلفن زدن به 10 نفر برای دعوت به مشاوره در آن روز، نتیجه بسیار بهتری خواهید گرفت و درصد موفقیت شما به شدت بالا خواهد رفت؛ در مقایسه با این که همین ده دعوت را بدون برنامه رشد شخصی انجام دهید. اگر شما وقتی که صبح از خواب بیدار میشوید، سی دقیقه کتاب «مانند ثروتمندان فکر کنید» را بخوانید، آن شب در جلسه مشاورهتان فرد کاملاً متفاوتی خواهید بود. حالت بدنتان متفاوت خواهد بود؛ تون صدایتان متفاوت خواهد بود و نگاهتان و چشمهایتان متفاوت خواهد بود. اگر روزتان را با تماشای تلویزیون آغاز کنید و ساعت 7 عصر، کسی به شما «نه» بگوید، شرط میبندم که شما گوشی تلفن را میگذارید و به سراغ همان تلویزیون میروید. اما اگر روزتان را با خواندن کتاب «وقتی انسانی میاندیشد» به مدت 30 دقیقه آغاز کنید و در ساعت 7 عصر جواب رد بشنوید، شرط میبندم که شما به نفر بعدی در ساعت 7:03 تلفن خواهید کرد!
شما در زندگی و در تجارتتان چقدر از رشد شخصی بهره میبرید؟ این عادت، مهمترین عادتی است که انسانهای بزرگ را موفق ساخته و آنها را موفق نگاه میدارد! این عادت، کلید طلایی موفقیت در هر کاری در زندگی است.
Sacrifice (فدا کردن)
اجازه بدهید به سراغ هفتمی برویم. عاملی که ممکن است غافلگیرتان کند: Sacrifice(ترجمهی فارسی: فداکاری، قربانی کردن، فدا کردن) به هر حال، قطعا گفتن این موضوع به فردی که میخواهد وارد کار شود، چندان جذاب نیست. این که باید چیزی را فدا کند. ما معمولا با تمرکز روی پول، روش زندگی و رفاه، مجموعهمان را گسترش میدهیم. میدانید ... همه اینها با نتورک به دست میآیند؛ ولی نه در آغاز کار!
Posture
Event
Consistency
Commitment
Image
Personal Development
Sacrificeکدامیک از این هفت ویژگی را به درستی به کار میگیرید؟ به خاطر داشته باشید که افراد درجه یک در این تجارت، از هر هفت ویژگی استفاده میکنند. خودتان را صادقانه ارزیابی کنید؛ آنگاه خواهید دانست که در کجاها ضعیف هستید و باید روی آنها کار کنید.